دعوت اسلام براي زندگي مسالمت آميز





اسلام به مسلمانان سفارش مي کند تا با يکديگر و با پيروان اديان آسماني و مکاتب ديگر بشري با عدل و مسالمت رفتار شود. اين مطلب قرآني است و نظام اسلامي نيز درعمل بر اين روال حرکت مي کند. براساس قرآن کريم:
1. مؤمنان و مسلمانان بايد با يکديگر زندگي مسالمت اميز و برادرانه داشته باشند: (انما المؤمنون اخوه فأصلحوا بين أخويکم) (1) در حقيقت، مؤمنان با هم برادران ديني اند. پس، بين آنان اصلاح کنيد.
2. همچنين آنان بايد با موحداني که در نظام اسلامي زندگي مي کنند؛ مانند يهوديان و مسيحيان که معتقد به خدا و نبوت الهي اند و به ديگر سخن، از يک نظر اهل توحيدند ـ مگر معتقدان عمدي «تثليت» يا «تشبيه» ـ با مسالمت رفتار کنند.
3. نيز با کفار و ملحداني که در اثر پيروي مکتب الحادي و مادي، موحد نبوده و به مبدأ و معاد اعتقادي ندارند، ولي درصدد براندازي نظام اسلامي نيستند، بلکه حاضرند با مسلمانان زندگي مسالمت آميز داشته باشند، با مسالمت رفتار کنند؛ زيرا اگر با نظام اسلامي درگير شده و درصدد براندازي نظام باشند، اسلام دستور دفاع و مقابله با آنها را داده است.
خداي سبحان در سوره ي «ممتحنه» درباره ي آنها مي فرمايد: «لا ينهيکم الله عن الذين لم يقاتلوکم في الدين و لم يخرجوکم من ديارکم أن تبروهم و تسقطوا اليهم ان الله يحب المقسطين - انما ينهيکم الله عن الذين قاتلوکم في الدين و أخرجوکم من ديارکم و ظاهروا علي اخراجکم أن تولوهم و من يتولهم فأولئک هم الظالمون ) (2) ؛ خدا شما را از کساني که در کار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نکرده اند، باز نمي دارد که با آنان نيکي کنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست دارد. فقط خدا شما را از دوستي با کساني بازمي دارد که در کار دين با شما جنگ کرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده يا در بيرون راندنتان يک ديگر را پشتيباني کرده اند، و هر کس آنان را به دوستي گيرد، آنان همان ستمگرانند.
براساس اين آيه، با کافراني که نه سابقه ي سوء داشتند و نه لاحقه ي سوء، نه قبل از پيروزي اسلام، بر ضد اسلام و مسلمانان تلاش و کوشش کردند و نه بعد از پيروزي اسلام به اين کار اقدام مي کنند، رفتار با قسط و عدل رواست.
بنابراين، زندگي مسالمت آميز با کساني رواست که وقتي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در مکه مظلوم بود، کاري به او نداشتند و پس از مهاجرت از مکه به مدينه و تشکيل حکومت اسلامي نيز مزاحم اسلام و مسلمانان نبودند. همچنين با کافران بي طرف که نه خودشان مزاحم اسلام بودند و نه مزاحم و مهاجم به وجود آوردند و سرانجام، از نظر مالي، فکري، نظامي و سياسي به زيان اسلام و مسلمانان کاري انجام نداده و نمي دهند، با اين دسته نيز مي توان زندگي مسالمت آميز داشت؛ به گونه اي که زندگي با آنها انساني باشد، يعني نه تنها به آنها ظلم نکرد، بلکه کمال قسط و عدل را روا داشت و نسبت به آنها احسان کرد؛ زيرا عدل، انصاف و احسان خوب است، گرچه نسبت به کافر باشد؛ و نيز جور و ستم ناپسند است، گر چه نسبت به کافران باشد.
بنابراين، براساس تعاليم قرآن، زندگي مسالمت آميز با پيروان اديان و مکاتب ديگر مقبول است، گرچه بهشتي يا جهنمي بودن همه ي آنان مطلب ديگري است؛ البته آنهايي که قاصر و معذورند، کارشان موقوف به فرمان خداست.

نفي تسامح و تساهل در دين

زندگي مسالمت آميز با تسامح و تساهل فرق دارد. اسلام، مسلمانان را با شرايط خاص به زندگي مسالمت آميز با کافران و مشرکان فراخوانده است، اما هرگز آنها را به تسامح و تساهل دعوت نکرده و نفرموده است: نسبت به کفار و مشرکين از در تسامح و تساهل وارد شويد؛ بلکه اساس قرآن بر عدم سازش با باطل و پيروان باطل است: (فلا تطع المکذبين - و دوالو تدهين فيدهنون) (3) ؛ از تکذيب کنندگان اطاعت مکن. آنها دوست دارند در مسائل ديني، نرمش نشان دهي تا آنها نرمش نشان دهند؛ نرمشي همراه با انحراف از حق. به بيان ديگر، قرآن به پيامبر اسلام هشدار داده که هرگز کمترين انعطافي در برابر پيشنهادهاي انحرافي مشرکان از خود نشان ندهد و با اهل باطل مداهنه نکند.
انسان هاي حق مدار و هدفمند، اهداف مقدسي دارند که هيچ گاه حاضر نيستند بر سر آن معامله کنند و در آن رابطه، مداهنه و سازش نمايند و با گرفتن امتيازهاي ناروا به طرف مقابل امتياز دهند، چنان که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «و لعمري ما علي من قتال من خالف الحق و خابط الغي من ادهان و لا ايهان» (4) ؛ به جان خودم سوگند! در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهي غوطه ورند، لحظه اي مدارا و سازش نمي کنم؛ نه با آنها سازش مي کنم و نه در برابر آنان از خود وهن و سستي نشان مي دهم.
انسان متدين، نه در مقام عمل و نه در مقام اعتماد، در برابر دشمنان و مرام هاي باطل، ضعف و سستي يا نرمش نشان نمي دهد و از مواضع ايدئولوژيکي و اعتقادي خويش در مقام عقيده، و از مواضع اصولي خود در مقام عمل، عقب نشيني نخواهد کرد.
در روايات، دين اسلام به شريعت «سمحه ي سهله» وصف شده است، نه به تساهل و تسامح؛ يعني دين اسلام با فطرت انسان سازگار است و چون با فطرت انسان سازگار است، قابل تحمل است و احکام صعب و ناسازگار با ظرفيت انسان و جامعه ندارد.
مرحوم «کليني» نقل مي کند که روزي همسر «عثمان بن مظعون» به حضور رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و عرض کرد: اي رسول خدا همسرم عثمان، روزها را روزه مي گيرد و شبها را به عبادت مشغول است. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم با حالت غضب، نزد عثمان رفت و مشاهده کرد که او مشغول نماز است. عثمان وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديد، رو به آن حضرت کرد، پيامبر به او فرمود: «يا عثمان! لم يرسلني الله تعالي بالرهبانية، و لکن بعثني بالحنيفية السهلة السمحة، أصوم و أصلي و ألمس أهلي، فمن أحب فطرتي فليتسن بسنتي و من سنتي النکاح» (5)؛ اي عثمان! خدا مرا با رهبانيت مبعوث نکرده است، بلکه خدا مرا با دين حنيف سهل فرستاده است. من روزه مي گيرم و نماز مي گذارم و با همسرم تماس دارم. پس، هر کس فطرت و دين مرا دوست دارد، بايد به سنت من پاي بند باشد و يکي از سنت هاي من، نکاح است. در اين روايت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم دين حنيف خود را به سمحه ي سهله وصف کرده است.
امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «ان الله تبارک و تعالي أعطي محمدا صلي الله عليه و آله و سلم شرائع نوح و ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السلام. التوحيد و الاخلاص و خلع الأنداد و الفطرة الحنيفية السمحة و لا رهبانية و لا سياحة، أحل فيها الطيبات و حرم فيها الخبائث و وضع عنهم اصرهم و الأغلال التي کانت عليهم» (6)؛ خدا به پيامبر اسلام، شريعتهاي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السلام را اعطا فرمود که عبارت است از: توحيد و اخلاص و دور کردن شريک و مثل و مانند ازخدا و دين حنيف سمحه و آسان، نه رهبانيت و سياحت. در آن شرايع، چيزهاي پاکيزه، حلال و چيزهاي ناپاک بر آنان حرام شده است و از دوش آنان قيد و بندهايشان را برداشته است.
خداوند هنگام وصف قرآن مي فرمايد: (و لقد يسرنا القران للذکر فهل من مدکر) (7)؛ قطعا قرآن را براي يادآوري و پند آموزي آسان کرديم. پس، آيا متذکر شونده و پند گيرنده اي هست؟
معارف قرآن، احکام و دستورهايش آسان، و براي همگان تحمل پذير است، چنان که خداوند قرآن را به يسر و آساني وصف کرده است. همچنين، خداوند قرآن را به ثقيل بودن وصف کرده است؛ يعني قرآن آسان است، اما سست و خفيف و تهي مغز نيست، بلکه ثقيل است. سهولت در برابر صعوبت و دشواري است و دين و مطالب قران، سهل است و انجام آن ها صعب و دشوار نيست ، ولي ثقيل است: (انا سنلقي عليک قولا ثقيلا) ؛ ما به زودي، گفتار گران بار بر تو القا مي کنيم.
ثقيل يعني گران بار و سنگين و با محتواي غني و بلند و چون محتواي قرآن، عميق و غني است، خفيف و تهي مغز و موهوم و مظنون نيست. قرآن در سطح عرف عامه نيست، گر چه مي توان مطالب و معارف بلند آن را براي درک همگان در حد عرف تنزل داد و با بيان روان و ساده، ديگران را از آن بهره مند کرد.
بنابراين، دين اسلام، سهل و آسان است، اما تساهل و تسامح در آن راه ندارد؛ زيرا تساهل و تسامح، وصف انسان، و مذموم است که در قرآن از آن به «مداهنه» تعبير شده است؛ ولي سهولت و سمحه، وصف دين، و ممدوح است؛ چنان که ثقيل بودن، وصف قرآن، و ممدوح است، ولي تثاقل وصف انسان است و مذموم: (ما لکم اذا قيل لکم انفروا في سبيل الله اثا قلتم الي الأرض) (8)؛ وقتي به شما گفته مي شود در راه خدا بسيج شويد، تثاقل و احساس سنگيني و کندي مي کنيد.

پي نوشت ها:

1- سوره ي حجرات، آيه ي 10.
2- سوره ي ممتحنه، آيه ي 8.
3- سوره ي قلم، آيات 8-9.
4- نهج البلاغه، خطبه ي 24.
5- کافي، ج 5، ص 494، ح 1.
6- کافي، ج 2، ص 417، ح 1.
7- سوره ي قمر، آيه ي 17.
8- سوره ي توبه، آيه ي 38.

منبع: مقاله دعوت اسلام براي زندگي مسالمت آميز